آبی

ساخت وبلاگ

یک ) همچنان که هدفون در گوش موسیقی متن شاهکار «آبی» از Zbigniew Preisner رو می‌بلعم از پشت پنجره به دریا خیره‌ام. و از پشت پنجره‌ قطره‌های بارون رو می‌بینم که آروم آروم روی آسفالت جلوی چشمم فرود میان و انگار که به این حجم سفتی و سختی عادت نداشته باشن له و پخش میشن. و {همچنان که خدا رو شکر می‌کنم توی این وضع نابسامان یک شغل و درآمد دارم!} غر می‌زنم که چرا باید در روزی این‌چنین ابری و بارانی و زیبا و سیزده به در طور باید دور از دلبر و هر جا که اسمش «خانه» هست، هدفون در گوش به دریا زل بزنم و نتونم در گرمی دلپذیر و یواش خونه پام رو روی پام بندازم و چیزای قشنگ‌تری فکر کنم؟! و ذهنم فلاش بک می‌خوره به دانشگاه که در چنین هوایی باید سر کلاس می‌بودیم و ذهنم فلاش بک می‌خوره به دوران مصیبت‌بارتر مدرسه که در چنین هوایی باید به چرندیات تالیف شده به عنوان کتاب درسی مدرسه گوش می‌دادیم که بتونیم بریم دانشگاه و بعدش کار که تهش توی چنین هوایی هدفون در گوش و دور از خانه به دریا زل بزنیم و فکر می‌کنم به این که عمرِ درازِ دیگری هم به همین شکل و رفتار خواهد گذشت... . اصلن عمری دگر بباید ما را. این یکی که به ... رفت.

دو) با سیل سلفی نگیرید. یکی گرفت مرد.

سه ) امسال بیشتر کتاب خواهم خواند. قول قول قول! و با تغییراتی که در پیشه مطمئنن همین‌طور خواهد بود! از همین الان هم شروع کردم. به زودی توی یک پست خواهم نوشت که از نمایشگاه کتابی که داشتیم چیا خریدم.

قطعه‌ی  Song for the unification of Europe رو از موسیقی متن آبی‌ِ کیشلوفسکی بشنوید. من به جاتون به دریا زل می‌زنم.




3...
ما را در سایت 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhanihastam1 بازدید : 239 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 10:48